کد مطلب:88626 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:358

عوامل غفلت











1- مال و ثروت- مال و ثروت زیاد، برای غالب افراد مایه ی غفلت است، بسیاری از افراد متدین را دیدیم و تاریخ نشان داده كه وقتی فقیر بودند به سوی خدا می آمدند، ولی وقتی از نظر مادی ترقی كردند و صاحب ثروت شدند فراموش كردند، و داستان آن صحابی پیامبر معروف است كه از دعای پیامبر وضعش خوب شد به طوری كه دیگر فرصت نكرد به مسجد آید و كار كسی كه دائما پشت سر پیامبر نماز می خواند و از او پیروی می كرد به جائی رسید كه مامور زكات آن حضرت را رد كرده و دیگر زكات نپرداخت!

تا وقتی كه وضعش خراب است دنبال دعا و توسل و گریه و زاری و انابه است، ولی همین كه وضع مالی او بهبود یافت همه چیز را فراموش می كند. استاد

[صفحه 261]

می فرمودند چند سال پیش آدمی بود كه از صفر شروع كرده بود در ابتدا وضع خوبی نداشت و بعدها وضعش خوب شده ولی به فساد افتاده، مطربها را دعوت كرده و می گفت «بزن میلیونرم من، بزن میلیونرم من» در آخر كار هم به بدبختی افتاد. امان از مستی مال كه از مستی شراب بدتر است، مستی شراب یك شب تا به صبح است ولی مستی مال و منال تمامی عمر است.

پس به دنبال زیاده طلبی غیر معقول مرو كه مایه ی بی خبری است! «الهاكم التكاثر حتی زرتم المقابر»، مشغول كرد و به غفلت انداخت شما را زیاده طلبی، حتی مقبره های خود را زیارت كردید (و آنها را شمارش كردید)[1] در تفسیر این آیه آمده كه درباره ی قبائلی نازل شده كه به خاطر تفاخر و مباهات كثرت نفرات و جمعیت و اموال و ثروت بر دیگران به قبرستانها رفته و مردگان خود را شمارش و در زمره ی افراد خود محسوب می كردند، تا افرادشان زیادتر شود.

در این زمینه سخنی در نهج البلاغه است كه حضرت بعد از تلاوت «الهاكم التكاثر حتی زرتم المقابر» فرمود: شگفتا! چه هدف بسیار دوری! و چه زیارت كنندگان غافلی! و چه افتخار موهوم و رسوائی! به یاد استخوان پوسیده كسانی افتاده اند كه سالهاست خاك شده اند، آنهم چه یادی! با این فاصله دور به یاد كسانی افتاده اند كه سودی به حالشان ندارند، آیا به محل نابودی پدران خویش افتخار می كنند! و یا با شمردن تعداد مردگان و معدومین، خود را بسیار می شمرند! آنها خواهان بازگشت اجسادی هستند كه تار و پودشان از هم گسسته، و حركاتشان به سكون مبدل شده!

این اجساد پوسیده اگر مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا موجب افتخار گردند![2].

این خطبه كه قسمتی از آن را نقل كردیم به قدری تكان دهنده و گویا و صریح

[صفحه 262]

در بیداری نفوس از خواب غفلت است كه «ابن ابی الحدید» معتزلی گوید: من به كسی كه همه ی امتها به او سوگند یاد می كنند، قسم می خورم كه از پنجاه سال پیش تاكنون بیش از هزار بار این خطبه را خوانده ام و در هر بار در درون قلبم لرزش و ترس و پند و موعظه تازه ای پدید آمده و در روحم به سختی اثر گذارده، اعضاء و جوارحم به لرزه افتاده، و هرگز نشده كه در آن تامل كنم جز این كه در آن حال به یاد مرگ خانواده و بستگان و دوستانم افتاده ام، و درست برایم مجسم شده كه من هم همانم كه امام (ع) توصیف فرموده است.

چقدر واعظان و خطبا و گویندگان و افراد فصیح در این باره سخن گفته اند و من گوش فرا داده ام و در سخنان آنها دقت كرده ام ولی در هیچ یك تاثیر سخن امام (ع) را نیافته ام.

این تاثیری كه سخن او در قلب من می گذارد، یا از ایمانی سرچشمه می گیرد كه به گوینده آن تعلق دارد، و یا نیت پاك و اخلاص او سبب شده است كه این چنین در ارواح نفوذ كند، و در قلوب جایگزین شود!

در قسمت دیگر از سخنانش گوید: «سزاوار است اگر فصحاء عرب همگی در مجلسی اجتماع كنند و این خطبه برای آنها خوانده شود در برابر آن سجده كنند.» در همین جا هم اشاره به گفته ی معاویه درباره ی فصاحت امیرالمومنین علی (ع) كرده و می گوید «و الله ما سن الفصاحه لقریش غیره»، به خدا هیچ كس فصاحت را برای قریش غیر او پایه گذاری نكرد.[3].

2- مقام- مقام گاهی مایه ی غفلت و اعراض از خداوند است، فرعون كه از آیات خدا غافل شده و با نصایح موسی متعظ و پندپذیر نبود و قلب خواب او بیدار نشد، در قوم خود فریاد زد: «یا قوم الیس لی ملك مصر و هذه الانهار تجری من تحتی»،

[صفحه 263]

ای قوم من آیا پادشاهی مصر برای من نیست در حالی كه این نهرها از زیر من جاری است.[4].

او مست مقام پادشاهی خود بود، و در عالم بی خبری از حقایق عالم حركت می كرد، تا این كه با فرورفتن زیر آب نیل به هوش آمده بیدار شد ولی دیگر دیر شده بود وقتی طلب نجات كرد، جبرئیل لجنی در دهان او كوبید و گفت الان حق روشن شد؟! این همه در خواب بودی و حق را نشناختی «الان حصحص الحق»؟!

نه تنها فرعون كه تاریخ بسیار نمونه هائی دارد، تمام سلاطین و فرماندهان بی خبر عالم كه مغرور از باده ی مقام شدند، یزید و معاویه و دیگر خلفای بنی امیه و بنی عباس و هیتلرها و چنگیزها و موسولینیها از این دسته بودند.

از نمونه های بارز، عمر سعد است (كه لعنت ابدی بر او باد) كه مقام پرستی او را از راه تذكر و توجه، به بی راهه ی غفلت و فراموشی از خدا كشاند، و دست خود را به خون امامش حسین بن علی (علیهماالسلام) آلوده كرد، و هرگز به مقام و حكومت ری هم نرسید، باشد كه اینها عبرتی برای ما باشد.

3- قدرت جوانی- بسیاری از جوانان مغرور از قدرت جوانی به هرزگی و مردم آزاری پرداخته و از یاد خدا غافلند، این پیرمردی كه عصازنان می رود و گاهی می نشیند و گاه به دیوار تكیه می زند، این چنین از مادر متولد نشده او هم روزی مانند نوجوان بوده، قهرمان بوده، حال بنگر چه شده است، تو هم چهار روزی چنینی، اگر دعای خیر پدر و مادرت بدرقه راهت باشد و به پیری برسی، این روز را خواهی دید، پس خود را به بی خبری نزن خود را به خواب مزن كه انسان خوابیده را می شود بیدار كرد، ولی انسانی كه خود را به خواب زده نمی شود، بیدار كرد، همچون حربن یزید، ریاحی، آن مرد قدرتمند، اگر چند روزی به خواب رفتی می توان با، نوائی حسینی بیدارت كرد ولی اگر مثل عمر سعد و یزید و ابن ملجم خود را به خواب زدی

[صفحه 264]

نمی شود بیدارت كرد!

4- علم- گاهی علم مایه ی غفلت می شود چنانكه بسیاری از عالمان را می بینیم كه در پست طبیب و مهندس و غیره به كار مشغولند، و چه جنایتهائی از روی غفلت می كنند، چه بسیارند «بلعم باعوراها» كه علمشان موجب هلاكتشان شد، پس مواظب باش علم تو را به زمین نزند.

5- سرگرمیهای ناسالم- سرگرمیهای ناسالم كه انسان را از خدا دور می كند، از عوامل غفلت زا و دوری از خداوند است، بسیاری از سرگرمیهای امروز كه برای پركردن وقت جوانان فراهم شده و حتی فرصتی برای توجه به مبدا حقیقی عالم برای آنها باقی نگذارده، حتی وقتی برای سر و سامان دادن به زندگی های آنها باقی نگذارده و آنها در سرگرمی محض به سر می برند و انسانیت آنها زیر سوال رفته است!

6- سلامت انسان- گاهی سلامتی موجب غفلت و مستی انسان است، گویا فردی یله و رها و مختار علی الاطلاق در این عالم است و فكر می كند، دائما این سلامتی و نشاط برای او هست، در حالی كه اگر در حال انسانهائی كه این گوهر را از دست داده اند، و بر روی تخت بیمارستانها خوابیده اند، یا افراد پیری كه گوشه گوشه ی جسم آنها دچار بیماری شده، نظر كند، از سلامت بخش عالم وجود، غفلت نمی كند، و دائما در شكر او به سر می برد.

6- دوستان ناباب- از موثرترین عوامل غفلت، نشست و برخاست با دوستان ناباب و اهل غفلت است، این معاشرت به جز غفلت ثمری ندارد، و این عمل نخستین گام بدبختی و شقاوت است پس تا زود است حساب خود را از آنها جدا كن كه فردا دیر است.

7- عبادت بدون تفكر- گاهی عبادت بدون تفكر و بدون هدف موجب غرور و غفلت شخص است و چه بسا در ذكر است ولی مذكور (یعنی ذكر شده و خداوند) را فراموش كرده، به لفظ بسنده كرده و از معنا غافل است، این عبادت جز هسته ی بی

[صفحه 265]

مغز نیست كه انسان را مانند بچه به خود مشغول می كند، گاه این عبادت مثل كاری شده كه فرد عادت كرده انجام دهد كه اگر انجام ندهد ناراحت است.

8- پرخوری و رغبت به شكم و سیری زیاد نیز موجب غفلت است.

صاحب تحف العقول شیخ بزرگوار مرحوم حسن شعبه الحرانی بعد از آوردن رساله حقوق امام زین العابدین (ع) كلام آن حضرت را در مورد زهد می آورد كه در ضمن آن آمده: «و اعلم و یحك یا ابن آدم ان قسوه البطنه و فطره المیله و سكر الشبع و عزه الملك مما یثبط و یبطی ء عن العمل و ینسی الذكر و یلهی عن اقتراب الاجل حتی كان المبتلی بحب الدنیا به خبل من سكر الشراب»، بدان (وای بر تو) ای فرزند آدم كه قساوت پرخوری و میل زیاد و مستی سیری و عزت و غلبه ملك (و مقام) از اموری است كه انسان را از عمل باز می دارد و یاد (خدا) را به فراموشی سپرده و فكر را از نزدیك شدن مرگ مشغول می كند، تا این كه گویا فرد مبتلا به دوستی دنیا از مستی باده، عقل از كف داده است.[5].

9- آرزوهای دور و دراز- مولی در خطبه ی 86 نهج البلاغه می فرمایند: «اعلموا ان الامل یسهی العقل و ینسی الذكر فاكذبوا الامل فانه غرور و صاحبه مغرور»، آگاه باشید كه آرزو (و امیدهای نامعقول و دور و دراز) عقل را به خطا می اندازد و موجب غفلت و نسیان از یاد خدا می شود پس آرزو را حمل بر دروغ و كذب كنید (و همچون سرابی كه به حقیقت نمی رسد بپندارید) زیرا آرزو فریب و صاحب آن فریفته و فریب خورده است.[6].

[صفحه 266]


صفحه 261، 262، 263، 264، 265، 266.








    1. سوره ی تكاثر، آیات 2- 1.
    2. نهج البلاغه خطبه 221 صبحی صالح و 212 فیض.
    3. شرح ابن ابی الحدید، جلد 11، صفحه 153 به نقل از تفسیر نمونه، جلد 27، ذیل آیات 1 و 2 تكاثر.
    4. سوره ی زخرف، آیه ی 51.
    5. تحف العقول، صفحه 196 (نسخه ی چاپ بیروت)- در نسخه ی چاپ ایران موسسه انتشارات امیركبیر كه آقای احمد جنتی ترجمه كرده اند بجای «فطره المیله» (كظه الملاه) یعنی پركردن شكم و بجای «عزه الملك»، «غره الملك» یعنی تكبر و نخوت ملك دارد (صفحه 431- 430).
    6. نهج البلاغه، خطبه ی 86 صبحی و 85 فیض.